منطقة ابهر و مناطق اطراف ابهرود ( ابهر چاي) , از نخستين زيستگاههاي انساني در ايران است و از پيشينة تاريخي طولاني برخوردار است . در هزارة دوم پيش از ميلاد , درة ابهررود از رونق قابل توجهي برخوردار بوده است درقرن نهم پيش از ميلاد , مادها در اين منطقه اتحاديه اي از قبيله هاي گوناگون را به وجود آوردند كه مقر آن در ابهر چاي بوده است .در زمان روي كارآمدن حكومت ايلخانان و انتخاب سلطانيه به عنوان پايتخت , اين منطقه به علت برخوردارشدن از شبكه هاي جاده اي اهميت ارتباطي قابل توجهي به دست آورد .وجه تسميه اين شهر از واژة پهلوي (اوهر) گرفته شده است. اين واژه به معناي محل بستن آب هاست . جايگاه نخستين خانه هاي اين شهر , تپه اي باستاني به نام تپة قلعه است و دركنارة راست ابهر رود جاي دارد. اين محل يكي از نخستين زيستگاههاي انساني منطقة زنجان به شمار مي رود و حداقل از اوايل هزارة چهارم پيش از ميلاد مورد استفاده و محل سكونت جماعت هاي آغازين بوده است .
در آثار البلاد و اخبار العباد آمده است كه :
ابهر در گذشته اي نه چندان دور داراي آب و چشمه هاي فراواني بود. احتمال اينكه آب در نام ابهر نيز جايگاهي داشته باشد، فراوان است و به گفته مورخان در گذشته ابهر را "اوهر" مي ناميدند. نويسنده كتاب حدود العالم "او" را منسوب به آب به عنوان سمبل حيات در كيش زرتشت و كلمه "هر" را به معناي دشوار كردن كار و محدود نمودن آورده است يعني بستن و مهار كردن آب ها .
در آثار البلاد قزويني آمده است : ابهر شهريست در سرزمين كوهستاني داراي آب و درختان فراوان كه شاهپور ذوالاكتاف بنيانگذار آن است. گويند همه آن چشمه بوده شاهپور آن را با پشم وجلدينه بپوشاند وشهر را بر آنجا بنا نمود.
در گذشته در ابهر به آب به صورت ماده حياتي و مقدس نگاه مي كردند و هرجا كه آب و چشمه اي بود نذر و نياز هم بود كه به تعدادي از آنها اشاره مي شود.
مهمترين آنها چشمه " علي بلاغي" است كه هم اكنون نيز آب جاري است.
1- علي بلاغي
مردم ابهر در گذشته مانند ساير نقاط ايران اعتقادات خاصي داشتند ؛ ما در اين قسمت به برخي از اين اعتقادات مي پردازيم.
بعقيده قدما خال پشت بدن علامت دولت ، خال صورت نشانه سعادت و خوشبختى صاحب خال ، خال بازو براى رفتن به زيارت امام هشتم خال كتف راست نشانه زيارت كربلا و خال پيشانى نشانه بزرگوارى بود.
در صورت عطسه كردن شخصى كه تصميم رفتن به جا ئى را داشت منصرف مى شد و مد تى صبر مى كرد و صلوات فرستاد و بعد به راه مى افتاد و يا اصلااز رفتن منصرف مى گرد يد.
اگر در روى استكان چا ئى ، تفاله چاى د يده شود مى گويند مهمان خواهد آمد.
مى گفتند پسر يا دختر اگر ته د يگ را در مجلسى با قاشق بكند و بخورد در عروسيش برف يا باران خواهد باريد.
اگر حرف كسى در ميان باشد و او از راه برسد مى گفتند حلال زاده است .
اگر موقع صرف غذا كسى سرزده از راه برسد مي گفتند مادرزنت دوستت دارد.
وقتى ستاره اى سقوط مى كرد مى گفتند يك نفر از اهل زمين فوت كرده و ستاره او بود كه سقوط كرد.
مي گفتند گربه سياه فرشته است و نبليد او را آزار و اذيت كرد