*** دوست عزيز به وبلاگ " ابهر شهر خانه هاي سفيد" خوش امديد*** جالب است بدانيد ابهر حدود 2800سال قبل چنان بزرگ و آباد بوده که استعداد پايتخت شدن را دارا بوده است *** ابهر شهر آسيابهاي آبي و خانه هاي سفيد با رود خانه اي پر برکت جاري از 5000سال پيش تا کنون*** لااقل از هزاره سوم قبل از ميلاد به دليل وجود آبهاي فراوان و هواي مناسب و زمين هاي حاصل خيز محل زندگي اقوام مختلف بوده است*** شادرن سياح فرانسوي ابهر را همان شهر "بارونت " مورخين باستان دانسته است***شاردن مي‌نويسد: ابهر در دوره شاه عباس دوم صفوي داراي ۲۵۰۰ خانه و باغچه بوده‌است. چنانچه سواره نيم ساعت وقت لازم داشته تا از آن عبور کند. ابهر در اين زمان داراي اماکن عمومي بسيار و سه مسجد بزرگ بوده و در وسط شهر بقاياي گلين قلعه مخروبه‌اي مشاهده مي‌شود***

معرفی وبلاگ
ابهر این دیار کهن و این شهر ارام و سرسبز در دامنه کوه ملا داغی و کوه هایی که از سمت شمال ان را احاطه نموده اند قرار گرفته و ابهررود جریان زندگی را در شریانهای این شهر و نواحی اطراف جاری ساخته و منشا حیات انسانها در طول تاریخ بوده ،تاریخ بنای این شهر بدون شک به هزاره های قبل از میلاد می رسد. بعضی از مورخین بنای ان را به کیخسرو پور سیاوش و داراب کیانی و بعضی به شاپور ذوالاکتاف نسبت می دهند .سرزمینی با این قدمت تاریخی می تواند تاریخ بسیار مفصلی داشته باشد در این وبلاگ سعی شده تا حد توان این سرزمین پاک و تاریخ ان معرفی گردد
درباره نام وبلاگ
در زمان هاي قديم مردم ابهر نزديك عيد ديوار هاي بیرونی خانه هاي خود را با كچ سفيد ميكردند. جهانگردي كه شب عيد نوروز به ابهر امده بود در سفرنامه اش از ابهر به عنوان شهر خانه هاي سفيد نام برده است
دسته
لينك هاي مرتبط
ابهر من
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 162462
تعداد نوشته ها : 27
تعداد نظرات : 6

براي نمايش تصاوير گالري كليك كنيد
نمایش رتبه گوگل یا پیج رنک
سخن مدیر وبلاگ
با تشکر از شما برای انتخاب این وبلاگ برای مطالعه ،نظرات شما باعث بهتر شدن فعالیت من میگردد

 

مولانا شيخ قطب الدين احمد ابهري: معروف به پير زهر نوش كه يكي از قطب هاي سلسله تصوف به شمار مي رود كه عالم . فقيه جامع و كاملي بوده است . سال هاي زندگاني وي سال هاي 500 تا 577 هجري قمري است از وي كتاب هاي شعر و عرفان از جمله : مقام العارفين ،داستان سلامان و ابسال گزارش از قطب المه و الدين مبين الاسلام الابهري و ديوان اشعار عربي بر جاي مانده است
اثيرالدين مفضل بن عمر :از علماي نامي رياضي و حكما و فلاسفه مشهور اسلام در قرن هفتم و از فيلسوفان ،منجمان و رياضي دانان به نام ابهر بوده است. وي از شاگردان بزرگاني چون امام فخر رازي و كمال الديم موسوي بن اب الفضل يونس بوده است و در رصد خانه مراغه  با خواجه نصرالدين طوسي همكاري داشته است. هدايه الحكمه مهم ترين تاليف اوست كه در سه قسمت منطق و طبيعات و الهيات نگاشته شده و در زمان خود از معتبرترين كتب درسي به شمار مي امده است.
ملا محمد هيدجي زنجاني: در ناحيه هيدج از توابع شهرستان ابهر به دنيا امده و پس از تحصيل علم در منطقه به تهران رفت و رياضيات را نزد آقا ميرزا حسين سبزواري و حكمت و فلسفه را در محضر ميرزايي جلوه اموخت. در سال 1339 هجري قمري وفات يافت وي به تركي و فارسي شعر گفته و وصيت نامه پند اموز دارد كه در اخر ديوانش به چاپ رسيده
شاعران و اديبان زيادي از منطقه ابهر برخاسته اند كه جمله مهمترين انها مي توان به ابونصر مرغزي شاعر قرن چهارم هجري قمري ، جمال الدين ابهري شاعر قرن ششم هجري قمري ، جولاهه ابهري شاعر قرن هفتم كه ويژگي كارهايش شعر گفتن به زبان پهلوي بوده، ركن الدين بكراني ابهري كه در قرن هفتم و هشتم هجري قمري مي زيسته وبا قطب الدين شيرازي هم عصر بوده است،رفيع الدين بكراني ابهري از شعراي قرن هفتم هجري قمري، مولانا نرگسي ابهري از عارفان و شيخ زادگان ابهر و از مشاهير قرن نهم هجري كه با شاعر معروف جامي هم عصر بوده و مولانا تذروي ابهري كه در قرن دهم ميزيسته و با وحشي بافقي و محتشم كاشاني هم عصر بوده و مثنوي مي سروده را نام برد. همچنين شهرستان ابهر از خطاطان بزرگي چون محمد حسن ابهري ، محمد شفيع بن حيدر ابهري و محمد مقيم بن محمد حسن ابهري نيز برخوردار بوده كه در اين فن استادان بزرگ و به نامي بوده اند و اثار انها در بسياري از كتابخانه هاي ايران يافت مي شوند.
برگرفته از كتاب چقدر ايران را ميشناسيم؟ نويسنده: پروانه پرچكاني

دسته ها : تاريخ ابهر - ساير
پير صفيه خاتون ابهري در سال 906 هجري ميزيسته و معاصر شاه اسماعيل صفوي بوده است اين زن در عصر خود به زهد و تقوي يگانه دهر بشمار ميرفت و طايفه بزرگي از صوفيان را ارشاد ميكرده ، او در محله نعلبندان كه قبلا "بيرون دروازه" مشهور بود سكونت داشت. مدفن اين بانوي نامي روبروي بيمارستان اعلائي "كه مدتيست به پارك تبديل شده" قرار دارد

در كتاب مطلع الشمس درباره پير صفيه خاتون ابهري نوشته شده هنگامي كه در سال 940 هجري سليمانخان قانوني سلطان عثماني در زمان شاه طهماسب به ايران لشكر كشي كرد و شاه طهماسب كه در قزوين سلطنت مينمود چون از زهد و ايمان پير صفيه خاتون ابهري اطلاع داشت به وي پناه برد و از او استمداد طلبيد و پير صفيه خاتون ابهري از خدا خواست كه اين گزند را از ايران برطرف سازد ، اتفاقا سلطان سليمانخان قانوي قبل از ورود به قزوين و بعد از غارت زنجان و ورود به سلطانيه بعلت سرماي شديد زمستاني در پاييز! "13 ابان " و بارش شديد برف كه باعث شد تلفات زيادي به قشون عثماني وارد شود از سلطانيه تصميمم به بازگشت گرفت  ، شاه طهماسب به پير صفيه خاتون  خلعت بخشيد و او يكي از زنام مستجاب الدعوه در دربار شاه گرديد


مرحوم ابوالعللم ابهري در كتاب ابهر جلوگاه تمدن باستان ضمن تحقيق و انعكاس مطالب طولاني در مورد پير صفيه خاتون ابهري از بي توجهي مسئولين و ميراث فرهنگي به ارامگاه اين بانوي بزرگ اظهار تاسف ميكند


اميد است با ترميم ارامگاه اين بانو و نام گذاري ميدان يا خياباني به اسم اين بانوي بزرگ صوفي ياد و خاطرش زنده نگه داشته شود و نسل جديد و ايندگان  با اين بزرگ اشنا شوند


برگرفته از هفته نامه نداي ابهر - زن صوفي منش و زاهده ابهري

دسته ها : تاريخ ابهر

گويند وقتي امير تيمور به ابهر حمله كرد مردان جنگي ] ابهر[ حصار گرفتند و در داخل قلعه به مقاومت پرداختند امير تيمور روزهاي دراز شهر را در محاصره داشت و بسياري كشته داد اما لشكريان تيمور 10 برابر بيشتر از مردان جنگي داخل شهر بودند و با منجنيق و باروت ديوار قلعه را خراب كردند و شهر را گرفتند امير تيمور چنان عادت داشت كه هر شهري را به زور مي گشود و در گشودن ان شهر تلفات مي داد زنان شهر را در ميان سربازان تقسيم مي كرد ولي در ابهر هيچ زن جواني به سربازان امير تيمور نرسيد زيرا اين پاكيزگان وقتي ديدند كه ديوار شهر فرو شكست همگي در داخل قلعه با كارد و شمشير به زندگي خود پايان دادند و سربازان امير تيمور با جسد زنان جوان و زيباي ابهر روبرو شدند.

 

نقل است كه امير تيمور چون چنان ديد لحظاتي بهت زده فروماند و انگاه گفت كاش زني از ابهر همسرم بود چنين پاكان و نجيباني در دنيا نظير ندارند

 

منبع:كتاب ابهر گذري و نظري نويسنده: آقاي محمد آقا محمدي

دسته ها : تاريخ ابهر

تاريخچه شهر ابهر

 

منطقة ابهر و مناطق اطراف ابهرود ( ابهر چاي) , از نخستين زيستگاههاي انساني در ايران است و از پيشينة تاريخي طولاني برخوردار است . در هزارة دوم پيش از ميلاد , درة ابهررود از رونق قابل توجهي برخوردار بوده است درقرن نهم پيش از ميلاد , مادها در اين منطقه اتحاديه اي از قبيله هاي گوناگون را به وجود آوردند كه مقر آن در ابهر چاي بوده است .در زمان روي كارآمدن حكومت ايلخانان و انتخاب سلطانيه به عنوان پايتخت , اين منطقه به علت برخوردارشدن از شبكه هاي جاده اي اهميت ارتباطي قابل توجهي به دست آورد .وجه تسميه اين شهر از واژة پهلوي (اوهر) گرفته شده است. اين واژه به معناي محل بستن آب هاست . جايگاه نخستين خانه هاي اين شهر , تپه اي باستاني به نام تپة قلعه است و دركنارة راست ابهر رود جاي دارد. اين محل يكي از نخستين زيستگاههاي انساني منطقة زنجان به شمار مي رود و حداقل از اوايل هزارة چهارم پيش از ميلاد مورد استفاده و محل سكونت جماعت هاي آغازين بوده است .

در آثار البلاد و اخبار العباد آمده است كه :

 

دسته ها : تاريخ ابهر

 ابهر در گذشته اي نه چندان دور داراي آب و چشمه هاي فراواني بود.  احتمال اينكه آب در نام ابهر نيز جايگاهي داشته باشد، فراوان است و به گفته مورخان در گذشته ابهر را "اوهر" مي ناميدند.  نويسنده كتاب حدود العالم "او" را منسوب به آب به عنوان سمبل حيات در كيش زرتشت و كلمه "هر" را به معناي دشوار كردن كار و محدود نمودن آورده است يعني بستن و مهار كردن آب ها . 

در آثار البلاد قزويني آمده است : ابهر شهريست در سرزمين كوهستاني داراي آب و درختان فراوان كه شاهپور ذوالاكتاف بنيانگذار آن است.  گويند همه آن چشمه بوده شاهپور آن را با پشم وجلدينه بپوشاند وشهر را بر آنجا بنا نمود.

 

در گذشته در ابهر به آب به صورت ماده حياتي و مقدس نگاه مي كردند و هرجا كه آب و چشمه اي بود نذر و نياز هم بود كه به تعدادي از آنها اشاره مي شود.

مهمترين آنها چشمه " علي بلاغي" است كه هم اكنون نيز آب جاري است.

1- علي بلاغي

 

مردم ابهر در گذشته مانند ساير نقاط ايران  اعتقادات خاصي داشتند ؛ ما در اين قسمت به برخي از اين اعتقادات مي پردازيم.

بعقيده قدما خال پشت بدن علامت دولت ، خال صورت نشانه سعادت و خوشبختى صاحب خال ، خال بازو براى رفتن به زيارت امام هشتم خال كتف راست نشانه زيارت كربلا و خال پيشانى نشانه بزرگوارى بود.

 در صورت عطسه كردن شخصى كه تصميم  رفتن به جا ئى را داشت منصرف مى شد و مد تى صبر مى كرد و صلوات فرستاد و بعد به راه مى افتاد و يا اصلااز رفتن منصرف مى گرد يد.

اگر در روى استكان چا ئى ، تفاله چاى د يده شود مى گويند مهمان خواهد آمد.

مى گفتند پسر يا دختر اگر ته د يگ را در مجلسى با قاشق بكند و بخورد در عروسيش برف يا باران خواهد باريد.

اگر حرف كسى در ميان باشد و او از راه برسد مى گفتند حلال زاده است .

اگر موقع صرف غذا كسى سرزده از راه برسد  مي گفتند مادرزنت دوستت دارد.



وقتى ستاره اى سقوط مى كرد مى گفتند يك نفر از اهل زمين فوت كرده و ستاره او بود كه سقوط كرد.

مي گفتند گربه سياه فرشته است و نبليد او را آزار و اذيت كرد

X